آن شب دور
سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ق.ظ
توی روایت بعدی داستانم
دختری هستم از سرزمینی دور
که در شبی تاریک
فانوس به دست
پشت ریلهای یک راه آهن متروک
انتظار آمدن تو را می کشد
یادت باشد
انتظار و شب
شعر عاشقانۀ مردم سرزمین من است
که نه از سر فراموشی و نه از روی عادت،
راه خانۀ خود را گم کرده اند.
اگر یک شب چمدانی برای ماندن آوردی، حواست باشد
نشانی من پنجره ای است
که بوی سوزنی کاج و نم باران
هنوز روی شانه های تاقچه اش نشسته است
- ۹۲/۰۴/۲۵